مرتضی میرمنتظمی: کاری به تئاتر مملکت ندارم و بزرگ صحبت نمی‌کنم

مرتضی میرمنتظمی: کاری به تئاتر مملکت ندارم و بزرگ صحبت نمی‌کنم

میرمنتظمی که این روزها نمایش مالی سویینی را در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه برده است، می‌گوید براساس وضعیت اجتماعی نمایش خلق نمی‌کند. آفرینش او براساس خواسته‌های شخصی‌اش است. او می‌گوید اول به حال خودم نگاه می‌کنم و بعد به سراغ جامعه می‌روم

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، در زمانه‌ای که پیشکسوتان تئاتر بر سر گرفتن سالن‌های دولتی و یافتن امتیازهای بیشتر از دولت گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربایند، کارگردانان جوان، با جسارت بیشتر دست به ماجراجوهای عجیب می‌زنند. آنان خود را به چند سالن دولتی محدود نمی‌کنند و در حوزه تئاتری که نمی‌توان آن را تجربی خواند و یا حتی تئاتر عامه‌پسند، فضای بینابینی فراهم کرده‌اند تا از اقتصاد پیش‌بینی‌ناپذیر تئاتر بهره برند.

مرتضی میرمنتظمی، کارگردان ریسک‌پذیر جوانی است که خود را اسیر نوبت‌های اجرا در تئاترهای دولتی نکرده است. او اما پس از مدتی طولانی فعالیت به تئاتر شهر آمده است و آن گونه که خود پیشتر به خبرنگار تسنیم گفته بود، تنها حاضر به اجرا در سالن اصلی تئاتر شهر بوده است. قرعه به نام او خرده است و او موفق می‌شود در گیرودار نوبت‌های سالن اصلی نمایش «مالی سویینی» را در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه برد.

آنچه می‌خوانیم گفتگویی است با او درباره چالش در یک سالن بزرگ تئاتری و ماجراجویی‌ها او. ماجراجویی‌هایی که برای میرمنتظمی هنوز به پایان نرسیده است و او را کارگردانی محافظه‌کار بدل نکرده است.

***

یادم است گفته بودی این نمایش اولین اجرای شما در تئاتر شهر است. وقتی صحبت کردی اصرار داشتی که فقط در سالن اصلی کار می‌کنی. سالن اصلی چه ویژگی داشت؟

وقتی سالن اصلی پیشنهاد شد گفتم حالا می‌شود یک مشق جدید کرد

میرمنتظمی: برای من یک تجربه جدید بود، مثل تمام کارهایی که می‌خواهم انجام دهم. برای این کار یک تجربه جدید بود. من قبلاً هم گفتم، دوباره هم می‌گویم من موافق بازتولید نیستم؛ اما اگر این کار به شکلی که پیشنهاد شد هر سالن دیگری بود، نمی‌پذیرفتم. هر سالن دیگری بود، حتی سالن تئاتر شهر یا سالن دیگری نمی‌پذیرفتم. سالن اصلی و این کاری که پر از سکوت و سکون است؛ در هر صورت کاری که در وحدت یا سالن تئاتر شهر انجام می‌شود باید یک ویژگی‌هایی داشته باشد. مثلاً پر از حرکت باشد. حالا بر عکس این برای من جذاب بوده است. وقتی این پیشنهاد شد گفتم حالا می‌شود یک مشق جدید کرد. در یک سالن بزرگ و این برای من خیلی جذاب بود که این کار را انجام دهم.

به نظر شما خطرناک نبود؟

مشق همیشه برای من خطرناک است

میرمنتظمی: بله این مشق همیشه خطرناک است. مشق همیشه برای من خطرناک است. همیشه خطر دارد. همیشه تاوان دارد. همیشه مشکلات دارد؛ ولی آخر آن جذاب است. جذابیت آن به همین است که خطر دارد. نمی‌دانم چند مورد از کارهای من را دیده‌اید؛ ولی همهٔ کارهایم با کارهای دیگر متفاوت است. همهٔ آن‌ها هم تاوان داده، از نظر تماشاچی می‌گویم. تماشاچی که این را دوست داشته، دیگری را دوست نداشته و بر عکس آن نیز صدق می‌کند. هیچ کدام یک خط و روندی نداشته، فقط یک خطی داشته، تصویری داشته و به نام میرمنتظمی است که ذهنیتی دارد. این ذهنیت می‌خواهد مدام خود را بشکند. یعنی ذهنیت این خط این است که مدام این خط را می‌شکند.

ویژگی مشترک نمی‌توان بین آنها پیدا کرد.

میرمنتظمی:  شاید فقط منتظمی باشد.

میر منتظمی چه ویژگی دارد؟

میرمنتظمی: ویژگی آن این است که در آنجا هم خود را می‌شکند. خودش را می‌شکند، کاری به تئاتر مملکت ندارم. بزرگ صحبت نمی‌کنم. اصلاً قرار نیست بزرگ و کلی صحبت کنیم. قرار است من خود را بشکنم. کار بعدی را که شما نمی‌دانید البته کلفت‌ها است. همه جا هم این را اعلام کرده‌ام.

یعنی چه شکلی است؟

جواب می‌دهد یا نه؟ این مسائل است که برای من جذاب است

میرمنتظمی: مثل چهار کار قبلی من نیست. در مورد این کارهای جدید می‌گویم. کارهای دانشجویی را به حساب نیاوردم. حداقل چهار، پنج کار آخر از دید من هیچ کدام شکل هم نیست. این هم که قرار است باز تولید شود از این لحاظ جذاب بوده که در سالنی بزرگ است. کاری پر ازسکوت و سکون را اجرا می‌کنم. جواب می‌دهد یا نه؟ این مسائل است که برای من جذاب است.

اگر برای بازتولید نبود اینجا اجرا نمی‌کردید؟

میرمنتظمی: من کلفت‌ها را برای سالن اصلی پیشنهاد داده بودم. در آنجا هم سه بازیگر بود. یک کار ژستی بسیار بزرگ نبود. یک کار این چنینی است که یک سالن بزرگ مثل وحدت برای اجرا می‌خواهد. یک سالن با زرق و برق باشد. کاری پراز حرکت و ژست است.

کارایی که ما توقع داریم؟ بیشتر کارهای تو کارهای با انرژی است که سکون این نمایش را ندارد.

میرمنتظمی: دوست دارم، علاقه‌ام این است که تماشاچی من چیزی که در ذهنم است را داشته باشد. این چیزی است که توضیح دادم و دوباره توضیح می‌دهم. این منتظمی چه کسی است که همواره می‌خواهد خودش را بشکند. همواره می‌خواهد مشق خطر کند.

این گونه تصور کنیم که مخاطبی که می‌خواهد شما را بشناسد. می‌داند که نمایش بعدی شما اینگونه نخواهد بود.

میرمنتظمی: بله این گونه است. من این را علاقه دارم، دوست دارم تعداد مخاطبان افزایش پیدا کند. بگویند این یک چیز دیگری می‌خواهد، آن چیز دیگر شاید خیلی بد باشد. در مورد خوبی و بدی آن سخن نمی‌گویم. حتماً چیز دیگری می‌خواهد رو کند. قطعاً کار بعدی من چیز دیگری خواهد بود. همانطور که مشق دیگری کردم مثل پنج ثانیه برف کار این‌جوری نبود. یک کار مونولوگ‌محور بود. به این کار شباهت نداشت. جوری دیگر از مشق سکوت و سکون بود.

فرم دراماتیک آن شبیه این کار بود. یکسری دارند واقعه‌ای را بازگو می‌کنند جوری مستند گونه است.

دوست دارم کارهایی را انجام دهم که منحصربه‌فرد باشد

میرمنتظمی: بله، یک چیزهایی است بالاخره من نمی‌توانم بگویم. من یک آدم هستم.  همواره سعی می‌کنم کارهایی انجام‌داده‌ام را تاکید می‌کنم. دوست دارم کارهایی را انجام دهم که منحصربه‌فرد باشد. برای خودم نه برای تئاتر ایران و یا هر جای دیگری باشد.

مالی سویینی چه ویژگی داشت که تنها نمایش باز اجرای شما باشد؟ متنش چه چیزی داشت که راغب به اجرای آن شدی؟

نمی‌توانم دروغ بگویم که دنبال حال جامعه می‌روم

میرمنتظمی: مثلاً P2 برای الان نیست. برای حال الان من هم نیست. یک چیزی که خیلی مهم است در کار من خیلی به حال شخصی خودم نگاه می‌کنم. نمی‌توانم دروغ بگویم که دنبال حال جامعه می‌روم. نه اول به سراغ حال خودم می‌روم. خیلی خودخواهانه است که اول به حال خودم نگاه می‌کنم و بعد به سراغ جامعه می‌روم. آن زمان می‌خواستم فریاد بزنم یا در شرایطی شعار بدهم. یک جاهایی آمدم جلوتر دیدم آن تمام شد. حال گفتم از درون به موضوع بپردازم. سراغ مالی سویینی آمدم، از درون آدم را ویران می‌کنند. خیلی اتفاقاً همه چیز شیک است. همه چیز تمیز است که سراغ آن رفتم. آن موقع که بحث پنج ثانیه برف مطرح شد، دست درازی و تجاوز و از بین رفتن هویت که شخصی بود، به جامعه بسط دادم. می‌گویم کلاً جامعه من این‌گونه است. اگر خودم به خودم نگاه کنم می‌بینم من هم دارم در این جامعه زندگی می‌کنم.

یعنی اگر همانطور خودخواهانه نگاه می‌کنم درست درمی‌آید.اگر خودخواهانه باشد، نگاه تجربه نشان داده درست از آب درمی‌آید. در نهایت آدمی در جامعه زندگی می‌کند و با آدم‌ها هم رابطه دارد. می‌بیند حالا درست هم در می‌آید. حرف من هم درست در می‌آید. پارسال بعد از بکت گفتم نه حالا باید کاری با این جنس بازی کرد. به نظر حال خودم الان به غیر از قضیه اجرایی که گفتم در سالن اصلی تئاتر شهر بود، این را هنوز می‌توانیم بسط دهیم. هم برای شخص من و هم برای آدم‌هایی که می‌آیند اینجا و در این سالن می‌نشینند. یعنی ویران کردن دست درازی و همه این چیزها هنوز انگار دارد جواب می‌دهد. من مثلاً P2 را اجرا نخواهم کرد، ابرها به هیچ عنوان اجرا نمی‌کنم. با اینکه پیشنهاد می‌شود. نه اینکه نشود، پیشنهادهای خوبی هم می‌شود.

باید کار از لحاظ فروش هم بفروشد؛ ولی نه به هر قیمتی

هم سالن‌ها، هم سرمایه‌گذارها، هم تهیه‌کننده‌ها پیشنهادهای خوب هم از لحاظ سالنی و هم از لحاظ مالی دارند؛ ولی تا الان سراغش نرفتم. یعنی تا الان زیر بار قضیه مالی نرفتم. بعضی‌ها اعتقاد دارند که من دارم از لحاظ مالی عقب‌نشینی می‌کنم؛ ولی من که همیشه در تمام کارهایم می‌گفتم از لحاظ مالی هم ما تئاتری‌ها باید بتوانیم خود را حمایت کنیم. واقعیت تجربه برایم مهم‌تر بود که حالا خیلی بخواهم توضیح دهم و خیلی بخواهم ثابت کنم. حتی بحث این می‌شود که می‌گویند این کار اینجا درنمی‌آید، من می‌گویم این خطر برای من جذاب است. واقعاً این را تاکید می‌کنم. شکی هم در قضیه مالی نمی‌باشد، یعنی چه در این کار و چه در کارهای قبلی برای من مهم است. باید کار از لحاظ فروش هم بفروشد؛ ولی نه به هر قیمتی.

مسئله‌ای که اینجا است یک سالنی مثل سالن اصلی تئاتر شهر یک سری فرمول‌هایی دارد که یک اجرایی چه طور در آن برود؟

میرمنتظمی:  دقیقاً هیچ گونه از آنها را رعایت نمی‌کند.

تکرارش هویت آن سالن را زیر سؤال نمی‌برد؟

میرمنتظمی: هویتی نیست. شاید چیزی را به اشتباه رفته است. الان داریم می بینمیم تماشاچی برای ارتباط برقرار کردن می‌آید.

من اجراهای مختلفی از مالی سویینی را جستجو کردم. اکثر آنها در بلک باکس بودند؟

میرمنتظمی: اساساً من می‌گویم این متن برای باکس است. من از اول دوست داشتم در ایران نمایش را در سمندریان ببرم؛ اما نرفتم و در ناظرزاده اجرا رفتم.

یعنی ناظر زاده اتفاقی شد؟

دیگر چیزهایی که در آستین دارم جواب نمی‌دهد، باید چیزهای دیگر رو کنیم

میرمنتظمی: نه اتفاقی نشد. اصرار کردم که بذارید ما این ور بروم؛ ولی نشد. از اول سالن ما ناظرزاده بود. آنجا یک تجربه‌ای بود. حالا اینجا هم یک تجربه‌ای است. من می گویم آره اگر من بخواهم انتخاب بکنم، از لحاظ درستی متن می‌گویم این چه چیزی دارد. همه می‌توانند این کار را بکنند. حالا اگر بیایم در این سالن بزرگ با سه بازیگر، با سکون و سکوت چه اتفاقی می‌افتد؟ چقدر خطر، چه قدر مشق، چه کار باید بکنیم؟ دیگر چیزهایی که در آستین دارم جواب نمی‌دهد. باید چیزهای دیگر رو کنیم.

متن به تو این پیشنهاد را می‌دهد که مخاطب آن نفس کور بودن مالی را درک کنند. سالن اصلی فاصله‌ای می‌اندازد که آن لمس را نمی‌تواند انتقال دهد.

میرمنتظمی: می‌دانم چه می‌گویید. سعی کردم در کارگردانی این کار را انجام دهم.

چون فریل هم می‌گوید عصا نداشته باشد. یعنی تاکید است که می‌گوید عصا نداشته باشد؟

فریل هیچ پیشنهادی نمی‌دهد؛ ولی جذاب‌ترین پیشنهاد را می‌دهد

میرمنتظمی: فریل هیچ پیشنهادی نمی‌دهد؛ ولی جذاب‌ترین پیشنهاد را می‌دهد. می‌گوید هیچ کاری نکنید و من واقعآ اولین کاری که به بازیگر چه در آن زمان و چه الان بازیگر جدید که الان اضافه شده گفتم که هیچ کاری نکنید. مخالفت داشتیم؛ ولی با هم چالش داشتیم. گفتم می‌خواهم هیچ کار نکنیم. من بلدم این کار را بکنم.

در اجرای ایرانشهر هم این جور بود؟

میرمنتظمی: آره. گفتم مهم‌ترین کاری که ما داریم اینجا می‌کنیم این است که هیچ کاری نکنیم و هر چه هیچ کار نکنیم ما موفق‌تر خواهیم بود؛ ولی باید تما‌شاچی با ما همراه شود.

بعد به چه چیزی رسیدید؟

میرمنتظمی: به همین چیزی که شما دارید مشاهده می‌کنید.

این کاری که ما داریم مشاهده می‌کنیم دقیقآ چگونه به دست آمده است؟

میرمنتظمی: منظورم از اینکه هیچ کاری نکنید منظورم این نیست که حالا یک صندلی بگذاریم یا علی. من خودم در طراحی دارم یک کارهایی می‌کنم.  بیشتر از آنچه پیشنهاد متن باشد، یک‌سری کارهایی کردم. در متن نه آکواریومی استو  نه ماهی. چیزی در متن پیشنهاد نمی‌شود.

در اکثر اجراهای مالی سویینی یک صندلی گذاشته‌اند و نشسته‌اند؟

صحنه در حال حرکت و جنب و جوش است؛ ولی خود بازیگر سکون دارد

میرمنتظمی: بله واقعاً یعنی اینجا هم تقریباً همین است؛ ولی یک چیزهایی من در طراحی آوردم. یعنی صحنه در حال حرکت و جنب و جوش است؛ ولی خود بازیگر سکون دارد. یعنی ماهی در حال حرکت است. آن پشت صحنه و نور در حال حرکت است. مثل کار P2  این‌جوری نیست که عرق بریزد.

منظور شما فیزیک است؟ فیزیک این کار کم است؟

میرمنتظمی: شاید فیزیک اشتباه باشد. ژست یک ژست حرکتی نمی‌باشد.

در بکت منبع انفجارها بدنی است.

هیچ کاری نکردن هم کاری است که خیلی سخت است

میرمنتظمی: پر از حرکت است. پر از عرق‌ریزی است. در P2 هم همین است در بکت بیشتر است؛ ولی اینجا کار این شکلی است که اساساً این را به بازیگر می‌گویم که هیچ کاری نکنید. هیچ کاری نکردن هم کاری است که خیلی سخت است؛ چون واقعاً ترس دارد. تماشاچی را خوب ما هیچ کاری نداریم. هیچ کاری نمی‌کنیم و تماشاچی دارد کارهای ریز را  کشف می‌کند و ما یک‌سری روابط را اینجا نشان می‌دهیم. یک‌سری کارهای ریز را داریم نمایش می‌دهیم. خیلی چیزهای ریزی را من در طراحی می‌آورم که یک سری نگاه‌هایی داریم و سعی کردم بیشتر روی این‌ها کار کنیم.

این هیچ کاری نکردند در نهایت به یک شخصیت‌پردازی می‌انجامد. این طراحی یک شخصیت‌پردازی از سوی شما بود یا از سمت بازیگرها اعمال گردید؟

میرمنتظمی: اصلیت این کار در سال 94 شکل گرفت. نمی‌توانم بگویم الان شکل گرفت. الان براساس سالن اصلی حالا یک چیزهایی چیده شد؛ ولی اصلیت این کار آنجا کلید خورد. ما در سال 94 خیلی کارها کردیم. خیلی ایده‌های مختلف حرکتی این‌جوری دادیم. رسماً دیدیم جواب نمی‌دهد.

چون متن اجازه نمی‌داد؟

میرمنتظمی: اصلآ جواب نمی‌داد. این کارها را می‌کنند. هم در ایران و هم خارج کشور دیدم که یک‌سری کارهایی کرده بودند. اصلاً در این کار جواب نمی‌دهد. من مطمئن بودم این کار جواب نمی‌دهد؛ ولی گفته بودند باید این پروسه را بگذرانید که حالا هیچ کاری نکنیدد حالا چه معنایی می‌دهد. حال تماشاچی گرفته می‌شود. حال ما را نیز می‌گیرد؛ ولی این پروسه را ما آن زمان طی کردیم. خواندن متن و کم کردن متن و ایده‌های گنده‌ای که به وجود می‌آید. کارهای عجیب و غریب بگوییم. طراحی‌های گنده، بزرگ و طرا حی‌هایی که کمی بیرون می‌زند. اصلاً نخواستم بروم دنبال این جور کارها؛ ولی این پروسه را گذراندم.

بازی عباس جمالی با بازی امیر آقایی متفاوت شده است؟

میرمنتظمی: خیلی متفاوت است. از همان اول که با امیر آقایی ما شروع کردیم شخصاً من آن را دور ریختم گفتم هرچی بود با عباس بود.

خودش آن کار را دیده بود؟

میرمنتظمی: فیلم را ما دیدیم؛ ولی ندید. یک قسمتی از آن را دید که سعی کند چیزی نداشته باشد.

یعنی بدون ذهنیت باشد؟

میرمنتظمی: کلیت کار را دید. قبل اینکه قبول کند، متن را خواند؛ ولی هیچ ذهنیتی از کار قبلی نداشت. اصلاً آن را دور ریختم و خود من شخصاً گفتم آن را دور می‌ریزیم. حالا یک چیز جدید خلق می‌کنیم. حال آن چیز جدید را الان نمی‌توانم بگویم این بهتر است یا آن بدتر است؛ ولی اساساً متفاوت است. خیلی متفاوت شده بود.

چطور بعد این همه سال برای بازی او را راضی کردی؟

بعد پانزده سال برای امیر آقای چالش‌برانگیز بود

میرمنتظمی: متن را دادیم. فیلم را هم دادیم. یک چیزی که باعث شد عباس نیاید، یک پیشنهاد و متن خود من بود. بقیه بچه‌ها هم مشخص بودند. متن را خواند قسمت‌هایی از فیلم را هم دید یک جلسه هم من صحبت کردم. یعنی با بازیگر و کارگردان صحبت کردم و خودش پذیرفت. برای او خیلی چالش‌برانگیز بود. پانزده سال هم از تئاتر فاصله داشت.

البته گویا قرار بود قبل از مالی سویینی خودش اجرایی داشته باشد.

میرمنتظمی: بعد پانزده سال خیلی کار سنگینی بود، برای بازیگر خیلی راحت نیست که بیایید حرکات و ژست بگیرد. 

چون جلوه‌گری ندارد؟

میرمنتظمی: بله، در نمایشی دیگر می‌تواند حرکت کند، دیالوگ بگوید. اگر یک کار دیالوگی باشد خوب می‌تواند دیالوگ بگوید؛ ولی اینجا همه چیزش بسته است.

عملاً شریکی روی صحنه ندارد؟

میرمنتظمی: بله، می‌دانید سخت است. برای یک بازیگری که بعد از پانزده سال آمده همه ابزارهای او را گرفتیم. هر کاری هم می‌خواست بکند می‌گفتم نکنید.

الان از این قضیه شاکی نیست؟

میرمنتظمی: نه.

از اجرا کامل راضی است؟

میرمنتظمی: فکرکنم آره راضی باشد.

نقش را می‌پذیرد؟ 700 نفر تقریباً در این سالن می‌نشینند و نقش را می‌بینند؟

میرمنتظمی: به نظر من راضی است. چون هم انسان و هم بازیگری است که تکلیفش با خودش خیلی معلوم است. دوست نداشته باشد ابراز می‌کند.

 یک دکوری در پشت محل اجرا وجود دارد که با یک موسیقی شبیه به یک ویدیو کلیپ نمایان می‌شود. در نمایشنامه چین چیزی نیست. این ایده خود شما است؟

میرمنتظمی: در نمایشنامه که هیچکدام از این‌ها نیست.

چرا باید سازه‌ای با آن ابهت تنها در حد یک دقیقه ظاهر شود؟

میرمنتظمی: خیلی جالب. حالا من نمی‌دانم نظر شما مثبت یا منفی است.

نه من می‌خواهم بدانم شما به چه چیزی فکر می‌کنید؟

میرمنتظمی: اول بگویم از آخر شروع می‌کنم. اصرار داشتم همان یک دقیقه باشد. اصرار داشتم به همان گندگی باشد. حالا به اول برمی‌گردم. این که اول از خود من می‌آید. چون در مونولوگ آخر مالی می‌گوید من نمی‌دانم کجا هستم. در بیمارستان هستم یا فلان، آخرش می‌گوید من در خانه‌ام هستم نشستم و رادیو ایرلند را گوش می‌کنم. این از خود متن می‌آید. من به خط همان جا در صورتی که در دنیا واقعی چیزی که دکتر رایس تعریف می‌کند این است. در دنیا واقعی ما یک مالی داریم می‌بینیم که در تخت بیمارستان است. با وضعیت خیلی خراب، ولی مالی الان در دید خود می‌گوید من حالم خیلی خوب است، در خانه خود دارم رادیو ایرلند گوش می‌کنم. همه این چیزها دارد می‌گویید. بعضی وقت‌ها که پدرش مرده سر می‌زند.

این متن خیلی کارهای بینابینی دارد. سعی می‌کند و من هم سعی کردم. با طراحی اتفاقاً می‌گویم این خیلی از دل متن بیرون آمد. این کار را انجام دهم. آنجا یک دفع تماشاچی را با دنیا دیگر که خیلی رئالیستی است و گنده است و یک دقیقه است فقط مواجه کنم. دنیایی را نشان دهم که مالی به صورتی است که در ذهن خود آنجا زندگی می‌کند. مالی که اون مبلی که اینجا داریم آنجا هم است همان پالتویی که دست به آن نمی‌خورد است و حالا برف و اینایی که وجود دارد.

یک رؤیا است یک رؤیا کوتاه مدت است.

میرمنتظمی: رؤیا نیست. ذهن است. ذهن مال الان این‌جوری است. رئالیسم همان چیزی است که دکتر رایس تعریف می‌کند. می‌گوید الان در تخت بیمارستان است خیلی هم وضعش خراب است. دهنش هم باز است موهاش هم خیلی ژولیده و پولیده می‌باشد. در تور بسته‌اند ولی در ذهن خودش حالش بسیار خوب بوده و پدرش بهش سر می زند. پدر و مادری که فوت کردند می‌گوید می‌آیند سر می‌زنند. بعد اولش می‌گوید در بیمارستان بعد می‌گوید همین که من در خانه خود هستم و به رادیو ایرلند گوش می‌کنم همین خیلی حالم خوب است. می‌خواستم اتفاقاً خیلی اساس متن چنین فضای بینا بینی را نشان بدهد.

=====================

مصاحبه‌ای از احسان زیورعالم

=====================

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران